گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل بیس و یکم
II -یاران


گروه اندکی از « فیلسوفان » کوچک، در ربع سوم قرن هجدهم، به صف حمله کنندگان به مسحیت پیوستند. اینان، با همان شور و حرارت مسیحیان اولیه در هنگام ترویج انجیل جدید، وبا همان ایمان و جانبازی مسیحیان اسپانیا در هنگام بیرون راندن مورها از سرزمین خویش،

برای پیکار با مسیحیت به پا خاسته بودند. اینان مقالات و رسالات بسیاری نوشتند و در میان مردم پراکنده ساختند؛ و چون گفتنیهای خودشان به پایان رسیدند، نوشته های ضد دینی دیگران را، از لوکرتیوس تا هابز، به فرانسوی ترجمه کردند. تقویم جدید قدیسان و شهیدان را نوشتند، یولیانوس کافر را در جرگة قدیسان قرار دادند، و از پومپوناتتسی، برونو، کامپانلا، وانینی، بل، و دیگر قربانیان آزارهای دینی شخصیتهای آرمانی ساختند. یهودیان را نه برای ربا خواری، بلکه بدان خاطر که مسیحیت را به جهان آورده بودند به باد دشنام گرفتند. یهوه را به نام هیولای ستمگری، خدای جنگ و کشتار، و نخستین کسی که نژادکشی به راه انداخت، از تختش به زیر افکندند. به گناه آدم و حوا و به خدایی که خویشتن را در کالبد فرزندش به جهان فرستاده بود تا با تازیانه خوردن و بردار شدن خشم خود را از میل زنی به سیب، یا معرفت، فرو نشاند پوزخند زدند. جنگهای صلیبی را لشکرکشیهایی برای جهانگشایی و سوداگری شمردند، قرون وسطی را روزگار ظلمت و سیاهی شناختند، و کلیساهای جامع گوتیک را بناهای بربرانة بیتناسب خواندند. د/ آلامبر در پیرامون خویش «گونه ای تعالی اذهان و جوش و خروش فکری» می دید که «با گونه ای خشونت، هرآنچه را در راه خود می یافت، می روبید.»
یکی از این متفکران ژاک آندره نژون بود که سنت ـ بوو. وی را « منادی سرسخت الحاد » خوانده است. او با سمت مترجم و ویراستار پیش د/ اولباک آمد؛ اینان در ده سال سی کتاب بزرگ و کوچک علیه مسیحیت منتشر کردند. دیدرو می گفت:«بر خانة خداوند گلوله می بارد.»
یکی دیگر از آنان، نیکولا بولانژه، دوست د/ اولباک، است که تا پایان عمر(1759) از پیکار با مسیحیت نایستاد، و دستنویسی از خود به جای نهاد که آن را گذشتة بیپرده خوانده بود. د/ اولباک این دستنویس را تا 1765 پنهان کرد، و پس از آنکه شوازول ـ دوست «فیلسوفان» ـ به وزارت رسید، آن را با مقدمة آتشینی، به قلم دیدرو، به چاپ رساند. بولانژه نوشته بود که دین از ترس و وحشت انسان اولیه از سیل و دیگر مصایب، ظاهراً فوق طبیعی، ریشه گرفته است؛ کشیشان و شاهان، در توطئه ای مشترک برای روا ساختن جباریت، به جای تحمیل اجباری باورهای اصیل آیین، آن را برساخته اند. بشر در مبارزه با کشیشان و شاهان، جز با پیروی از چراغ خرد، نمی تواند از این کنکاش جان به سلامت در برد.
برجسته تر از همة این متفکران، آندره مورله است که چون برخی دیگر از «فیلسوفان» دستپروردة یسوعیان بود. این آبه، که بعداً در صفوف شورشیان پرسه می زد، در 1727 پا به جهان نهاد؛ چندان زنده ماند که مادام نکر درباره اش بنویسد: «خرسی راستگو، با صفات درستکاری و پاکدامنی، و دارای هزار خصلت پسندیده؛ و چندان دیندار است که بگوید شاید خدایی باشد و این گمان را گاهی با دوستانش در میان نهد ـ با اطمینان به اینکه دوستانش آنقدر انصاف دارند که خوشباوری او را برملا نکنند.» به راهنمایی دیدرو، مقاله هایی برای دایرة المعارف نوشت. بر سر سفرة د/ اولباک چنان شوخیهای نیشداری بر زبان می آورد که

ولتر وی را «آبة گزاینده» می خواند؛ اما مارمونتل نوشته است که اندیشه های بلندی در سر می پرورانید ... و دلش چون زبان او راستگو بود.» 75 مورله در 1762 کتابی، به نام رسالة مفتشان افکار، منتشر ساخت. این کتاب شامل منتخباتی از کتاب راهنمای تفتیش افکار، اثر نیکولاس ایمریکو، بود که در فاصلة سالهای 1356 تا 1399، با تعصب و وسواس، سمت مفتش کل داشت. فرانسویان دستگاه تفتیش افکار اسپانیا، را کم و بیش از یاد برده بودند، و مورله با شرح شیوه های کار و کیفرهای دستگاه تفتیش افکار اسپانیا، در روزگار اقتدار آن، می کوشید که خاطرات فراموش شدة فرانسویان را زنده کند. مالزرب به این دلیل که « قانون کیفری فرانسه هنوز همانند قانون کیفری دستگاه تفتیش افکار است» برای این کتاب «پروانة شاهی نشر» صادر کرد. گرچه مورله نمی توانست باور کند، اما، در همان سالی که کتاب زیر چاپ رفت، پارلمان تولوز بدن مردی را، به نام ژان کالاس، روی چرخ مجازات خرد کرد.
گریم که معمولا مرد متعادل و آرامی بود، در 1772 در کورسپوندانس لیترر از آبة دیگری، به نام گیوم رنال چنین یاد کرده است: «پس از انتشار روح القوانین مونتسکیو، ادبیات ما اثری نیافریده است که یادگار شایستة عصر روشنگری ما برای آیندگان باشد، مگر تاریخ فلسفی و سیاسی ماندگاههاو بازرگانی اروپاییان در دو هند، به قلم رنال.» گریم، به گمان بسیار، خویشتن را مدیون رنال می شمرد، زیرا کورسپوندانس لیترر را او بنیان نهاده (1753)، و در 1755 وی آن را برای گریم به ارث گذاشته بود؛ که گریم نیز، پس از بدست گرفتن ادارة این نشریه، به تمکن رسید. از این گذشته، دوست گریم، دیدرو، در تهیة این کتاب ابدی با نویسندة آن همکاری کرده بود. داوری گریم دربارة تاریخ فلسفی و سیاسی ماندگاهها و بازرگانی اروپاییان در دو هند، پس از انتشار (1772)، بر اثر محبوبیت فوق العادة کتاب، تأیید شد. این کتاب تا پیش از 1789 چهل بار به چاپ رسید، و بسیاری از ناشران نیز آن را مخفیانه چاپ، ترجمه، و به بازار روانه کردند؛ فرانکلین، گیبن، و رابرتسن این کتاب را ستودند؛ توسن لوورتور در پیکار خویشتن برای آزاد ساختن بردگان (1791) از این کتاب الهام گرفت. منتقد دانشمندی بر آن بود که این کتاب بیش از قرارداد اجتماعی روسو در انقلاب فرانسه اثر گذاشته است.
رنال کشیش بینوایی بود که به پاریس رفت. افسانه ای دربارة چگونگی رهایی او از گرسنگی چنین می گوید: آبه پر وو 20 سو گرفته بود تا برای روح مرده ای مراسم قداس برگزار کند؛ آبه پر وو 15 سو به آبه دو لاپورت داده بود تا به جای او این مراسم را به جای آورد؛ و دولاپورت 8 سو به رنال پرداخته بود تا او به جای وی مراسم را به جای آورد. رنال خوشحال بود که از سفرة الوسیوس و د/ اولباک می خورد؛ وی نشان داد که دوست و معاشری خوش مشرب است و ظاهراً برای فراهم آوردن مطالب کتاب خود، و حتی برای نوشتن بخشهایی از کتاب، گذشتة از دیدرو، از چند نویسندة دیگر کمک گرفته است. روسو، که با همه

کس ستیز می کرد، رنال را مردی ستیزه ناپذیر یافت و در اعترافات خویش، برای دوستی خلل ناپذیر و کمکهای مالی وی. از او سپاسگزاری کرد.
پیداست که رنال پولی اندوخته، و توانگر شده بود، زیرا می گویند که برای گرفتن اجازة چاپ کتاب به مأموران ادارة سانسور رشوه داده است. وی بیست سال برای تصنیف کتاب رنج برده بود. کتاب آزمندی، خیانت پیشگی، و زورگویی اروپاییان را در رفتار خود با بومیان جزایر هند شرقی و جزایر هند غربی بتفصیل شرح می دهد و نکوهش می کند و به سفید پوستان گوشزد می کند که رنگین پوستان، هرگاه به قدرت رسند، انتقامی سخت از آنان خواهند گرفت. این کتاب نخستین حکم محکومیت بهره کشی مستعمراتی فرانسه، و از جملة نخستین کتابهایی است که از روی نقش قاطع و با اهمیت بازرگانی در تاریخ معاصر پرده برداشته اند. کتاب رنال، همچنین، از کتابهایی است که آزاداندیشان اروپا را به ستایش بومیان هند و تمدن چین وا داشتند. اساسیترین اندیشه های عصر روشنگری فرانسه، از تقبیح موهومپرستی و حرفة کشیشی گرفته تا نکوهش دخالت دولت و کلیسا در اندیشه و زندگی مردم، در صفحات کتاب تجلی یافته است. رنال آیین کاتولیک را جداً توطئة مشترک سران دولت و کلیسا برای تسلط بر مردم می دانست، و عقیده داشت که اینان با افسانه سازی، معجزه آفرینی، تبلیغ، اعمال زور و فشار، و کشتار مردم یکدیگر را تقویت می کنند. رنال از فرمانروایان اروپا درخواست می کند که پیوند خویش با کلیسا بگسلند، آزادی اندیشه و نشریات را محترم شمارند، و راه را برای وصول به دموکراسی هموار سازند. او، هنگام نکوهش کلیسای کاتولیک، تعصب، خیره سری، و آزادیکشی پروتستانها را نیز از یاد نبرده، و به شرح تعصب پیرایشگران در انگلستان جدید و تعقیب و آزار جادوگران در سیلم پرداخته است.
این کتاب، با آنکه رنال برای تصنیف آن سالها رنج برده بود، به واسطة اشتباهاتی که داشت، سرانجام به فراموشی سپرده شد. رنال در به دست دادن اطلاعات بیدقت است. افسانه را به جای تاریخ می گیرد. در ذکر تاریخ رویدادها غفلت می ورزد، به منابع خود ارجاع نمی دهد، مطالبش آشفته اند، و دست به درازگوییهای تصنعی می زند (یا دیدرو از زبان او چنین می کند). از این گذشته، وی برای برانگیختن احساسات خوانندگان شیوه هایی به کار بسته بود که با کتاب تاریخی سازگاری نداشتند. اما فراموش نباید کرد که کتاب در زمانی نوشته شد که هیچ نویسنده ای نمی توانست بیطرف باشد. کتاب سلاح بود و نمی توانست، با نقل اندیشه های مخالف، اثر خود را کاهش دهد. ادبیات جنگ بود، یا دست کم دولت آن را جنگ می شمرد. دولت فرانسه دستور داد کتاب را بسوزانند و نویسندة آن را از فرانسه اخراج کنند. رنال به هلند گریخت و در 1784،در دوران ملایمترین شاه خاندان بوربون، به فرانسه بازگشت.
رنال یکی از « فیلسوفان » انگشت شماری است که انقلاب فرانسه را دیدند و به ایمنی

پشت سر نهادند. تعدیات انقلابیون، و شیوه های کهنه و ظالمانه ای که آنان برای سرکوبی مخالفان به کار می بستند، وی را سخت اندوهناک ساخت. در 31 مه 1791، هنگامی که هفتادوهشت سال از عمر وی می گذشت، در نامه ای که به «مجلس مؤسسان» نوشت نمایندگان ملت را از تندروی برحذر داشت. در این نامه، چنین نوشته بود: «سالیان بسیار به خود جرئت داده، و وظایف شاهان را به آنان گوشزد کرده ام. اکنون وظیفه خود می دانم که اشتباهات ملت را به ملت گوشزد کنم.» نوشته بود که استبداد ملت چون خودکامگی شاهان، ظالمانه و دور از عدالت است. وی از حق روحانیان در تبلیغ و اشاعة دین، تا هنگامی که مخالفان دین و حرفة کشیشی نیز از آزادی گفتار برخوردارند، دفاع کرده بود.وی همچنین «مجلس مؤسسان» را از برگزیدن دین رسمی برای کشور برحذر داشته و خواسته بود که دولت مردم را از تعدی به کشیشان بازدارد. «مجلس مؤسسان» به وساطت روبسپیر، از سپردن رنال سالخورده به تیغة گیوتین خودداری ورزید. اما دولت اموال وی را مصادره کرد. رنال، در خلال پیروزیها و وحشت انقلاب فرانسه، در فقر چشم از جهان فرو بست(1796).